خلاصه داستان: داستان دختری به‌نام راکل که به پسر همسایه‌اش علاقه دارد و در آینده پسر نیز برخلاف مخالفت‌های خانواده‌اش به راکل علاقه‌مند می‌شود...

خلاصه داستان: داستان درمورد پسر نوجوانی به نام متیو است. زمانی که دارد در اتاق خود با دوست خود تلفنی حرف میزند متوجه دختری زیبا در همسایگی خانه خودشان می شود و وقتی که دزدکی به او نگاه می کند آن دختر متوجه او می شود و...

خلاصه داستان: داستان در مورد پسر دبیرستانی تنها و گوشه گیری به نام Gojo میباشد که در دوران کودکی دچار ضربه روحی شدیدی شده است. روزی یکی از دختران معروف مدرسه به نام Kitawaga تصمیم میگیرد که Gojo را از غار تنهایی اش بیرون بکشد و به او سرگرمی مرموزش، کاسپلی، را نشان بدهد.

خلاصه داستان: در خلال جنگ جهانی دوم خلبانی گمنام (رالف فاینز) دچار حادثه می‌شود و در شمال آفریقا سقوط می‌کند. او که به سبب زخم‌های هولناک و شوک روانی نام خود و گذشته اش را به یاد نمی آورد، با نام بیمار انگلیسی به نیروهای متفقین در ایتالیا تحویل داده می‌شود…

خلاصه داستان: جادوگری عروس شاهزاده فابیوس را گروگان می گیرد و فابیوس به همراه برادر خرفت و بی مصرفش، تادئوس، به سفری پر مخاطره میرود تا همسر آینده‌اش را آزاد کند.

خلاصه داستان: دو برادر به نام استیون و بلوم کلاهبرداران حرفه‌ای هستند که ثروتمندان را به روش‌های مختلف فریب می دهند. آنها می‌خواهند بعد از مدتها یک زندگی آرام داشته باشند و حالا می‌خواهند آخرین کار خود را انجام دهند اما…

خلاصه داستان: لندن کارتر جوان جاه طلبی است که در شهری کوچک به همراه مادرش زندگی می کند، در مدرسه قرار می شود برای جشن مدرسه نمایشی را جمعی از شاگردان آن بازی کنند که از قضا لندن به همراه دختر کشیش آن شهر جیمی سالیوان نقشی را در مقابل هم دارند و مجبور می شوند به یکدیگر به تمرین نمایش بپردازند. جیمی دختری نسبتاً مذهبی و پایبند به اخلاقیات است و به همین منظور زیاد مورد توجه لندن قرار نمی گیرد، اما….

خلاصه داستان: داستان درباره دو متخصص به نامهای «دیلان» و «جیمی» است که به دلیل مشغله فرصتی برای یافتن دوست و همراه ندارند. آنها توافق می کنند که ارتباط نزدیک و دوستی معمولی داشته باشند…

خلاصه داستان: «اليزابت» (ويدرسپون) پشت اتوموبيل خوابش مي برد و به شدت تصادف مي کند و به کما مي رود. چند هفته ي بعد، مردي به نام «ديويد» (رافالو) آپارتمان «اليز ابت» را اجاره مي کند ولي بلافاصله متوجه مي شود که «اليزابت» کاملا هم خانه را خالي نکرده است. جسم «اليزابت» شايد مرده باشد ولي روحش کاملا زنده است و مصرانه پا مي فشارد که آپارتمان هنوز به خودش تعلق دارد..

خلاصه داستان: با توجه به معجزه ای که در مورد منقبض شدن تومور سرطانی هزل رخ داده و چند سال وقت برایش فراهم آورده، او تا کنون در انتهای خط زندگیش بوده و منتظر آخرین ورق داستان زندگیش است. اما یک برنامه ی پیچیده ای در گروه بچه های سرطانی سبب ورود پسری به اسم آگستیوس واترز می شود که باعث می شود زندگی هزل دوباره از نو نوشته شود…